آرایشگاه
یکشنبه 1391/12/20 امروز بعد از اینکه باباییو به فرودگاه رسوندیم ، من و دایی امیر پسر گلم و به مجتمع پارک رفتیم تا موهای پسر کوچولومو برای عید کوتاه کنم، وقتی رسیدیم از دایی امیر که پارسارو بغل کرده بود خواستند تا پسرمونو روی صندلی قرار بده ولی از همون ابتدا پارسا ناآرومی می کرد طوری که من ودایی امیر محکم شمارو گرفته بودیم بازم آرایشگر از یکی از همکارهاش خواست تا بیاد وبه ما کمک کنه . پارسا هم پشت سر هم می گفتی تمام شد،بریم، بسه .تا اینکه با کلی مشقت تقریبا کوتاهی به پایان رسید وتنها خط انداختن اون ...
نویسنده :
مامان
9:18